در کوی تو مستانه می افتم و می خیزم دلداده و دیوانه می افتم و می خیزم من مست و پریشانم می نالم و می مویم مدهوش ز پیمانه می افتم و می خیزم تا آنکه تو را یابم می گردم و می جویم سر بر در آن خانه می افتم و می خیزم چو شمع شب عاشق می سوزم و می گریم از عشق چو پروانه می افتم و می خیزم گر دست دهد روزی تا خاک رهت گردم در پای تو جانانه می افتم و می خیزم گفتی که ز جان برخیز در ملک عدم بنشین زینروست که مستانه می افتم و می خیزم من مست قدح نوشم از چشم تو مدهوشم سلانه به سلانه می افتم و می خیزم دیوانه رویت من، چون گردن به کویت من ای دلبر فرزانه می افتم و می خیزم بازآی و گرنه می هستی ز کفم گیرد
اینسان که به میخانه می افتم و می خیزم
+نوشته شده در یکشنبه 89/7/4ساعت 4:25 عصرتوسط سارا | نظرات ()